فکر میکنم در جریان نامه رهبر معظم جمهوری اسلامی به جوانان غربی هستید. دوست دارم بدانم درباره این نامه و تاثیرات آن چه نظری دارید.
اولا میخواهم به رهبر معظم ایران بخاطر این تلاش شریفانه (نوشتن نامه) برای ارتباط برقرار کردن با جوانان امریکایی و اروپایی تبریک بگویم. نامهای زیبا و الهامبخش بود! امیدوارم جوانانی که آن را میخوانند تحت تاثیر قرار گرفته و به طرف اسلام جذب شوند. رهبری به درستی در نامهشان به این نکته اشاره کردهاند که طرف صحبتشان سیاستمداران و دولتمردان غربی نیست، زیرا همانطور که ایشان به درستی نوشتهاند، آنها تعمدا و آگاهانه مسیر سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند. رهبر کاملا به این نکته واقفاند که سیاستمداران امریکایی افراد بیمسلک و فاسدی هستند که علاقهای به حقیقت ندارند بلکه هدفشان کسب رضایت و برآورده کردن منافع آنهایی است که خرج مبارزات انتخاباتی شان را میدهند.
رهبر به درستی تشخیص دادهاند که جوانان غربی، که سیاستمداران و روسای آینده کشورهایشان خواهند شد، آرمانهایی دارند و دوست دارند حقیقت را بدانند. رهبر به درستی اشاره کردهاند که بهترین راه کسب آگاهی، مراجعه به منابع اصیل است. در غرب، اسلام را تحریف کردهاند و عمدا اطلاعات غلطی درباره آن به مردم میدهند، و جوانان برای آشنا شدن با اسلام و شناختن حقیقت این دین زیبا و صلحآمیز، باید به قران و احادیث معتبر رجوع کنند. البته عده کمی از غربیها هستند که به زبان عربی یا فارسی تسلط دارند، که این میتواند یک مانع بر سر راه شناختن اسلام و حضرت محمد(ص) باشد، اما خوشبختانه ترجمههای عالی از قران در غرب هست؛ مثلا ترجمههای سیدعلی قرائی، محمد پیکتال و یوسفعلی ترجمههای بسیار خوبی هستند.
البته امروزه سطح تحصیلات عمومی در ایالات متحده بسیار پایین آمده و از اینرو، حتی خواندن بهترین ترجمههای قران مجید و درک آن توسط اکثر جوانان، دشوار است. این موضوع، یعنی عدم دسترسی و درک منابع اصلی اسلام توسط جوانان غربی با دو عامل دیگر در ارتباط است: یکی شیوه رایج زندگی امریکایی که بسیار مادی است و صرفا بر ارضای غرایز تاکید دارد. این سبک زندگی باعث میشود اکثر جوانان امریکایی، به جز آنها که بسیار کنجکاو هستند، نتوانند در مسیر شناخت اسلام قدم بردارند. دومین عامل این است که افراد بسیار کمی هستند که به سوالات جوانانی که به سمت اسلام گرایش پیدا کردهاند و انگیزه کافی برای خواندن و درک قرآن پیدا کردهاند پاسخ بدهند.
من شخصا وقتی به اسلام و مذهب تشیع جذب شدم، این شانس را داشتم که به نجف و قم بروم و از یک عالم شیعه سوالاتم را بپرسم. او توانست به پرسشهای من پاسخ بدهد و حتی برای یادگیری عربی و فارسی هم کمکم کرد. اما اکثر جوانان امریکایی به اندازه من خوششانس نیستند. نکته دیگر اینکه بخاطر اقدامات دولتمردان امریکایی، مردم این کشور در وضعیت هراسآلودی قرار داده شده و در یک اضطراب دائمی به سر میبرند. چنین مردمی اغلب تمایلی به شناخت حقیقت ندارند. پس از سقوط شوروی، رهبران امریکا با بحران روبرو شدند و به این فکر افتادند که ترسی را که سابقا مردم نسبت به شوروی داشتند با چه ترسی جایگزین کنند.
بنابراین اسلام به عنوان جایگزین انتخاب شد، اما همانطور که استاد دیپا کومار از دانشگاه راتجرز گفته، اسلام نمیتوانست به اندازه شورویِ مسلح به بمب هستهای، جامعه امریکا را بترساند، بنابراین آنها به شکل دورهای، تهدیدات منتسب به اسلام را احیا میکردند و هربار تهدید ترسناک تری را به بازار عرضه کردند. به همین دلیل است که واشنگتن هر وقت با مانع و شکست روبرو میشود، یک گروه تروریستی به ظاهر اسلامی ترسناکتری را رو میکند.
رهبر معظم ایران در نامهشان به این مسائل اشاره کردهاند، از اینرو این نامه بسیار آگاهیبخش بوده و میتواند حداقل بخشی از جوانان غربی و امریکایی را از واقعیت اقدامات سیاستمداران غربی آگاه کند و نیز، آنها را به حقیقت اسلام جذب کند.
درباره حمله تروریستی اخیر در پاکستان که به کشته شدن تعداد زیادی از شیعیان انجامید، و کلا کشتار شیعیان که به یک روند دائمی در این کشور تبدیل شده چه فکر میکنید؟
چنین حملاتی نشاندهنده وضعیت بیثبات پاکستان و حرکت بیش از پیش این کشور به سمت بربریت است و نشان میدهد که دولت این کشور در مقابله با کشتار سیستماتیک شیعیان توسط گروههای تکفیری ناتوان است. نسلکشی تدریجی شیعیان در پاکستان توسط سازمانهای تروریستی تکفیری - وهابی نظیر جماعت تحریک طالبان پاکستان، سپاه صحابه، جندالله و لشکر جنگوی انجام میشود؛ گروههای که مورد حمایت عربستان سعودی هستند و سرویس اطلاعاتی پاکستان هم فعالیت آنها را نادیده میگیرد.
واقعیت این است که امریکا، عربستان سعودی و متحدان منطقهایاش از این گروهها برای مقابله با ایران استفاده میکنند. منشا شیعهکشی در پاکستان به زمان جنگ سرد باز میگردد؛ وقتی که امریکا به دنبال ساختن گروههای شبهنظامی برای مقابله با شوروی در افغانستان بود و ژنرال ضیاالحق هم رویای ساختن پاکستانی سنی را در سر میپروراند. در آن زمان با حمایت امریکا و عربستان، ارتشی شبهنظامی از وهابیان تشکیل شد که در نهایت القاعده نام گرفت.
این گروه و گروههای تکفیری مشابه محصول دلارهای سعودی و همکاری سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و امریکا بود. ضدیت با شیعیان مشخصه اصلی تمام این گروهها بود؛ ضدیتی که هماکنون هم ادامه دارد و شیعیان پاکستانی را به خاک و خون میکشد.