- پوشش سر"لچک و می نا": لچک کلاهی است کشه زیر مینا استفاده و با انواع سکههای قدیمی، مروارید، سنگ و پولک تزیین میشود و انواع گوناگون دارد . سیخکی، ریالی، صدف، که رایج ترین آن ریالی میباشد که از سکههای قدیمی استفاده میشود .
می نا: روسری از جنس حریر و ابعاد بسیار زیاد به شکل مستطیل است که بهصورت بسیار ویژهای به سر میکنند. مینا را با سنجاق محکم توسط بندی از یکسوی لچک بهسوی دیگر آن از پشت سرشان میآویزند که به آن سیزن گفته میشود و بعد موهای جلوی سر را تاب میدهند و از زیر لچک بیرون میآورند و در پشت مینا پنهان میکنند وآن موها را ترنه مینامند و با مهرههایی با رنگهای گوناگون آن را تزئین میکنند که جلوهای خاص به زیبایی مینا میدهد .
1- سرپوش مردان بختیاری کلاهی نمدی است به رنگهای مشکی، قهوهای روشن و تیره و سفید که به آن کلاه خسروی هم گفته میشود. در ابتدا خوانین کلاه سفید رنگ خسروی بسر می گذاشتند اما بعد از اینکه رضا شاه آنان را تخت قاپو کرد آنان را نیز از پشیدن لباس بختیاری نیز منع کرد، به همین دلیل به مرور زمان کلاه سفید جای خود را به کلاه سیاه مردم عادی داد. امروزه دیگر کودکان کلاه سفید خسروی بسر می گذارند. کلاه خسروی همانطور که از نامش پیداست، طرحش از کلاه خسروان، پادشاهان ساسانی است که این خود نشان دهندهء قدمت تاریخی فرنگ منطقه می باشد.
2- در ابتدا مردان بختیاری بالاپوشی به نام قـَبا داشتند که از کنار چاک داشت و هینطور از آستینهای فراخی برخوردار بود، اما بعد منع لباس توسط رضاشاه، بالا پوشی بنام چوقا که راعیت آنرا میپوشید متداول شد که دست باف زنان عشایر است. چوقا از پشم بز به دو رنگ سیاه و سفید تهیه میشود و خاصیت ضد باران دارد، گرما را در زمستان نگهمیدارد و در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ میکند. نقشهای چوقا، ستونهایی کوتاه و بلند هستند و طرح این ستونها رااز ساختمانهای دوره هخامنشی میدانند. قبا برگرفته از طراحی اشکانی است.
3- برای پوشش پایین تنه از شلواری به رنگ مشکی استفاده میگردد که شلواری گشاد و بسیار آزاد است. در این سالهای اخیر به دلیل استفاده از محصولات پارچه ای کارخانه دبیت منچستر انگلستان به آن شلوار دبیت نیز گفته می شود. پوشش پا گیوهاست که در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ میکند و در زمستان گرما را نگه میدارد. از مجسمه برنزی شاهزاده پارسی که در بختیاری کشف گردیده، چنین بنظر می رسد که این شلوار نیز از البسهء دوران اشکانی می باشد.
زنان بختیاری کلاهی بر سر دارند که آن را لچک می گویند( در برخی گویش ها مانند گویش میوندی آن کلچه نامیده می شود ) . روی لچک منجوق دوزی شده است و دو بند از کنار گوش ها وجود دارد که برای ثابت نگه داشتن لچک روی سر کاربرد دارد . در قدیم زنانی که از خانواده های غنی تر بودند جلوی کلچه را سکه دوزی می کردند که جلوه زیبایی به لچک می داد و این نوع ، به لچک ریالی معروف بود.
آرایش موها در زیر لچک و بستن مینا به نحوی خاص صورت می گیرد . برای این کار ابتدا موها را از وسط فرق باز می کنند و یک فرق دیگر نیز از روی یک گوش تا گوش دیگر یعنی موهای سر عملا چهار قسمت می شود . دو قسمت پشت سر را جدا گانه می بافند و تبدیل به دو گیسو می کنند . بعضی از زنها به ابتکار خود در انها این گیسوها را به هم وصل می کنند.پس از بافت گیسوهای لچک را روی سر می گذارند و دو بند آن را زیر گلو گره می زنند. دو قسمتی از موها که در جلوی سر قار می گیرد از زیر لچگ بیرون می آید به این موها ترنه می گویند ، هر کدام از ترنه ها را به تنهایی می تابند و نوک آن را زیر بند لچک قرار می دهند بعد از این کار نوبت به بستن مینا می رسد.
یک گوشه مینا را درست روی لچک ، بالای گوش راست قرار می دهند و سنجاق می کنند. ادامه مینا را یک دور و نیم دور گردی صورت می چرخانند یعنی از روی سر رد کرده و زیر چانه و باز رد می کنند تا به گوش چپ برسد و بالای گوش چپ سنجاق می کنند. دو مرتبه آن را در جهت عکس چرخانده و رها می کنند. قسمت الاس نمای لچک از زیر مینا بیرون می ماند. پس از بستن مینا دو قسمتاز گیسوی ترنه در دو طرف صورت روی گونه های نمایان است .
معمولا یکی از زیورآلتی که به لچک و مینا افزوده می شود سیزن بن می باشد سیزن بن زنجیری نقره ای است که به آن سکه هایی وصل کرده اند و جلوه ای زیبا دارد . دو سر سیزن بن را به بالای دو گوش روی مینا و لچک نصب می کنند و از پشت سر می آویزند . در عکس زیر سیزن بن هایی را که دو فرد کناری دخترک پشت مینای خود آویزان کرده اند به خوبی مشاهده می شود ( البته یزن بنی نیز به مینا دخترک آویزان است که اشتباها در جلوی مینا قرار گرفته است
روی لچک مینا انداخته می شود که روی شانه ها و سرتاسر پشت را می پوشاند و دو گوشه آن زیر گلو سنجاق می شود . البته قسمتی از لچک که منجوق دوزی شده از زیر مینا مشخص است . مینا غالبا از جنس توری است و حدود سه تا چهار متر می باشد.معمولا در هنگام کار و یا عزا دستمالی چهار گوش تیره رنگ به نام کلوت روی مینا می بندند. نحوه بستن کلوت به این نحو است که دو گوشه آن را تا می کنند تا به صورت نواری پهن در آید . قسمت پهن نوار را روی پیشانی می بندند و دو گوشه آن را در پشت سر گره می زنند و آویزان می کنند.
شلوار دبیت:
شلوار دمپای بسیار گشاد آن است به طوریکه جلوه ویژه ای به این لباس می دهد ؛ عرض دمپای این شلوار معمولا بالای پنجاه سانتی متر می باشد .
پوشیدن شلوار دبیت با کت نیز مرسوم است . معمولا اگر شلوار دبیت را با کت بپوشند ، یک دوال ( کمر بند ) چرمی که پهنای بالای هفت سانتی متر و چفت رزه ای (سگکی) ساده دار ، را محکم به کمر شلوار می بندند و اگر شلوار دبیت را همراه چوقا به تن کنند . دوالی چرمی با پهنای کم بر روی کمر شلوار آویزان می کنند. بختیاری ها در انتخاب دوال حساسیت خاصی دارند، از دوالی چرمی معروف به چرم بلغار بسیار تعریف می کنند و این چرم را بسیار می پسندند.
آنگونه که مشخص است به دلیل دست و پا گیر بودن شلوار دبیت ، این شلوار نمی توانسته شلواری مناسب برای کوهستان های بختیاری باشد و به احتمال زیاد در قدیم همانگونه که امروزه مرسوم است ، مردان بختیاری در هنگام کار از شلواری مناسب تر استفاده می کردند ؛ البته برخی از مردان هنگام کار و یا کوهپیمایی دو طرف شلوار را بالا می آورند و در زیر کش کمر قرار می دهند ؛ که با این کار دمپای شلوار از زیر دست و پا جمع می شود .
برای دوخت شلوار دبیت دسته کم نیاز به دو و نیم متر پارچه مشکی اعلا می باشد .بهترین و مرغوب ترین پارچه دبیت به دبیت حاجی علی اکبری شهرت دارد ؛ مرغوبیت این پارچه به خاطر رنگ ثابت و نرمی آن می باشد . اما در سالهای اخیر نوع بدل این پارچه وارد بازار شده که مارک همان پارچه اصلی را دارد اما پس از چند بار شستن ، رنگ آن به زردی می گراید .
دوخت این شلوار آنچنان مشکل نمی باشد . معمولا کمر شلوار را با سه کش می دورند تا جلوه ای بهتر داشته باشد ، اما طریقه دیگری برای دوخت کمر شلوار دبیت وجود دارد که به کمر چین معروف است . در این طرز دوخت ، خیاط با مهارت خاصی کمر شلوار را دوخت می زند به طوری که دیگر نیازی به کش کمر نیست و کمر شلوار با چفت باز و بسته می شود . شلوار دبیت یک جیب بیشتر ندارد . این جیب در سمت راست قرار می گیرد و با یک زیپ و یا چند چفت بسته می شود .
3- تنپوش زنان بختیاری پیراهنی است به نام جومه یا جوه این پیراهن معمولاً دو چاک در اطراف کمر دارد و تا پایین کمر میرسد و زیر آن دامن بسیار پرچینی به نام شولارقری میپوشند که برای تهیه آن گاه از 8 تا 10 متر پارچه استفاده میشود .
4- جلیقه (جلیزقه) روی پیراهن پوشیده میشود که از جنس مخمل است . همچنین زنان بازوبندی (بازیبند) نیز بدست میکنند که با مهرههای رنگی و سنگ تزیین میشود. البته استفاده از آن خیلی عام نیست و بیشتر در عروسی پوشیده میشود .
پوشش مردان :
5- پوشش پایین تنه از شلواری معمولی و گیوه استفاده میشود .
مقدمه ای بر تحلیل مسایل اجتماعی ایران
اسکندر شهبازی گهرویی:
یکی از زمینه های بروز کاربرد جامعه شناسی و نقطه های به محک خوردن توانایی این علم، بررسی معضلات اجتماعی و ارایه راه حل قابل عمل است. دکتر غلامرضا صدیق اورعی، استاد جامعه شناسی دانشگاه فردوسی مشهد، در راستای ارتقاء اندیشه جامعه شناختی مسایل اجتماعی ایران، رویکردهای نظری مختلف را مطرح می کند. در یادداشت حاضر، ایشان در مقدمه ی بحث راجع به مسایل اجتماعی ایران، برخی از برداشت های مرتبط با موضوع را بیان کرده است که مطالعه آن در جهت ارایه تحلیل های جامعه شناختی بعدی راجع به مسایل اجتماعی ایران ضروری است. خوانندگان محترم سایت امید در صورت نیاز به اطلاعات تحلیلی بیشتر در این ارتباط می توانند کتاب «بررسی مسایل اجتماعی ایران» آقای دکتر صدیق اورعی را مطالعه کنند.
مسئله اجتماعی، مسئله ای ناشی از روابط انسانی است که خود جامعه را به طور جدی تهدید می کند و یا مانع از تحقق خواسته های مهم مردم زیادی می شود...، مسئله اجتماعی زمانی پدید می آید که به نظر می رسد قدرتی که جامعه متشکل برای تنظیم روابط بین افراد دارد با شکست روبرو می شود، نهادهای آن دستخوش تزلزل می شود، قانون های آن مورد بی احترامی قرار می گیرد، انتقال ارزش های آن از نسلی به نسل دیگر به سختی صورت می گیرد و چارچوب توقعات متزلزل می گردد. (باتومور، جامعه شناسی، ترجمه سید حسن منصور، ص 379)
آلن بیرو در توضیح اصطلاح مسئله اجتماعی، این اصطلاح را فاقد محتوایی دقیق می داند و اضافه می کند:
الف- منظور از این اصطلاح می تواند وضع یا شرایط کلی باشد که: دشواری خاصی را در اجتماعی پدید می آورد، یا بیانگر ساخت های اقتصادی نامطلوبی باشد که موجب بروز نابرابری های بزرگ و یا بی عدالتی های نهادینه می شود، و همچنین منظور از آن می تواند وجود شرایطی باشد که به نارضایتی و نابسامانی عمومی می انجامد.
ب – همچنین این اصطلاح می تواند در معنای شرایط و اوضاع خاصی به کار رود که نیاز به بهسازی داشته باشند. در این صورت «مسائل اجتماعی» ناشی از وجود «عدم تعادل» هائی جزیی، مشکلات یا بن بست هایی که خروج از آن برای افراد محروم امکان پذیر نیست، مورد توجه قرار می گیرد.
در این معنی، مسایل اجتماعی بسیار متعددند و موضوع آنان می تواند هر یک از جهات و ابعاد حیات اجتماعی در هر سطح باشد، نظیر مسکن، بهداشت، بیکاری، بینوایی و ...! نوع زندگی نیز به نوبه خود می تواند به پیدایی سلسله مسایل اجتماعی منجر شود مانند بزهکاری، ارتکاب جرم، اعتیاد به الکل، فساد و ... تمامی رذالت هایی که دارای انعکاس اجتماعی هستند و به طور جمعی مورد ارتکاب قرار می گیرند، پدیدآورنده مسایل اجتماعی هستند. تمامی این مسایل، موجبات امحای یکپارچگی و هماهنگی اجتماعی را فراهم می سازند.
قشرهایی که در درون آنان، گروههایی بیمار و ناسازگار با حیات اجتماعی به طور کلی، جای دارند، فاقد احساس درست تلق به جامعه فراگیر هستند.
اغلب، مسایل اجتماعی (در معنای دوم) به جهت فقدان ساخت اقتصادی، اجتماعی عمومی ( در معنای اول) پدید می آورند. به این قرار، ویژگی مسایلی که ماهیت اجتماعی دارند این است که با اقدامات درمانی به صورت فردی علاج پذیر نیستند و نیاز به «معالجه اجتماعی» دارند. علل این ابتلائات اغلب اقتصادی هستند. از اینرو است که جهت درمان آنان باید به جای یک اقدام به اصطلاح خیرخواهانه و یا یک عمل ساده اجتماعی، درصدد مداخله ای عمقی برآمد. ( آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، ص 372)
شایان ذکر است که مفهوم « مسئله اجتماعی» با مفاهیم دیگری از قبیل تنش اجتماعی، بحران اجتماعی، بی سازمانی اجتماعی، آسیب اجتماعی، انحراف اجتماعی و ساخت اجتماعی ارتباط نزدیکی دارد.
پس از این دو توضیح در باره مفهوم «مسئله اجتماعی» یا «مشکل اجتماعی»، برداشت این نوشتار از مشکل اجتماعی را، با توجه به نظریه کارکردگرایی ساختی، بیان می کنیم:
مشکل اجتماعی امری است که دارای جنبه اجتماعی است و ناشی از ناتوانی های فردی نمی باشد و در نتیجه با روشهای مشاوره و راهنمایی فردی، قابل حل نیست، اگرچه بتوان فرد مشخصی را به این شیوه از مهلکه نجات داد. مشکل اجتماعی یک امر اجتماعی و قائم به اجتماع است و درواقع از یک ناسازگاری در ساختمان جامعه ناشی شده و از آن حکایت می کند.
اگر سلامت جامعه را به اصطلاح « تعادل اجتماعی» تعریف کنیم، مشکل اجتماعی ناشی از «عدم تعادل» در ساختمان جامعه است. پس در بحث از «مشکلات اجتماعی» باید به ریشه یابی آن در «عدم تعادل ها» و ناسازگاری ساختاری جامعه بپردازیم. جستجوی ریشه مشکل «عدم تعادل» در عدم تعادل ساختی جامعه، مستلزم شناخت ابتدایی ساخت جامعه است.
«چالمرز جانسون» در کتاب « تحول انقلابی»، می نویسد که هر نظام اجتماعی از لحاظ سازگاری و هماهنگی با چهار مسئله بنیادی مواجه است. « تالکوت پارسونز» این چهار مسئله را ضرورت های نظام اجتماعی می نامد زیرا که هر نظام اجتماعی برای حیات و بقاء خود بایستی به آنها پاسخ گوید. در هر نظام اجتماعی چهار کارکرد اصلی را می توان تشخیص داد که اینها هر یک برای پاسخگویی به یکی از این مسایل در نظر گرفته شده اند:
1_ کارکرد «حفظ الگو»: تامین ارزشهای جامعه و تشویق به پذیرش آنها و الزامات آنها.
2- کارکرد «یگانگی»: تامین هماهنگی ضروری بین قسمتهای یک سیستم و با توجه به سهم آنان در سازمان و در کارکرد کل نظام.
3 – کارکرد «تحقق اهداف»: تعریف اهداف نظام و اقدام در جهت تامین آنها که در این مسیر، کارکرد یگانگی وسیله اصلی هماهنگ کردن افراد، گروهها و زیر سیستمها است تا اهداف کلی محقق گردد.
4 – کارکرد « تطابق با شرایط محیطی»: که نظام اجتماعی از این طریق بین نظام ارزشی و شرایط محیطی خود سازگاری ایجاد می کند و در عین حال تفکیک و تخصیص نقش ها (نظام تقسیم کار اجتماعی)، توزیع منابع محدود و کمیاب مطابق معیارهای ارزشی و تعیین ابزاری که نظام و اعضایش برای رسیدن به اهداف به کار می گیرند، از لوازم آن است. ( چالمرز جانسون، تحول انقلابی، ترجمه حمید الیاسی، ص 64)
بنابرمطالب مذکور هرگاه بین نظام ارزشی جامعه با تقسیم کار اجتماعی ناسازگاری به وجود آید یا بین نظام تقسیم کار اجتماعی و شرایط محیطی هماهنگی از بین برود یا جریان اجتماعی کردن و حفظ الگو در انتقال صحیح و کامل ارزشها و هنجارها به اعضای جامعه ناموفق گردد و در نتیجه نظام ارزشی جامعه به طور کامل مورد قبول اعضا قرار نگیرد و مقدمات ناهماهنگی نظام ارزشی با بقیه عناصر ساخت اجتماعی را موجب گردد، جامعه دچار عدم تعادل می شود.
جانسون مبدا عدم تعادل های ساختی را «تغییر ارزشها» یا «تغییر در شرایط محیطی» می داند و ریشه هر یک از این دو طریق را «برون زا» یا «درون زا» می شمارد و درنتیجه چهار حالت مطرح می کند که براساس منابع تغییر عبارتند از: منابع تغییر ارزشی از خارج نظام؛ منابع تغییر ارزشی در داخل نظام؛ منابع تغییر شرایط محیطی در خارج از نظام؛ و منابع تغییر شرایط محیطی در داخل نظام.
عوامل خارجی که بر نحوه هماهنگی با محیط تاثیر می گذارند مشخص هستند. از میان آنها می توان به طور نمونه های اشاره کرد به گشایش بازار خارجی، مهاجرت افراد، روابط سیاسی بین جوامع و ... (جانسون، منبع قبل، صفحات 74 و 78)
چوقا:
چوقا بالاپوشی است سفید رنگ ، با خطوط راه راه سیاه ، بدون آستین و جلو باز که مردان بختیاری بر تن می کنند. قد آن تا بالای زانو می رسد و معمولا در زیر آن پیراهن آستین دار می پوشند. در مورد خطوط چوقا گفته می شود که از روی مقبر کورش تقلید شده است . خطوط چوقا به طوری است که خط های سفید نماد سپنتا مینو ( فرشته نیک ) از پایین به بالا می آیند و خطوط سیاه نماد انگره مینو ( اهریمن ) از بالا به پایین می آیند و بیانگر پیروزی های نهایی خوبی ها بر بدی هاست.
در شمال شرقی دزفول دهی به نام لیوس وجود دارد که سابقا در آنجا چوقایی بافته می شد که به چوقای لیوسی معروف بود و نمونه پنبه ای آن را برزگرها و کارگرهای بختیاری بر تن می کردند. در حدود هشتاد سال پیش یک نمونه خوب و ریز بافت پشمی از چوقا را زنی از اهالی لیوس برای سالار شجاع که ایلخان چهارلنگ و از خوانین محمد صالح و پسر عموی علیمردان خان بوده است می بافد و هدیه می فرستد که از آن پس به چوقای سالاری شهرت یافت و سایر خوانین و اعیان بختیاری نیز بر تن کردند . در حال حاضر نیز چوقای کیارثی بفت ( بافت طایفه کیان ارثی ) به دلیل زیبایی ، کیفیت بالا و وزن بسیار سبک ( وزن آن کمتر از یک و نیم کیاو گرم می باشد ) مقبولیت خوبی دارد و در بین بختیاری ها معروف است.
ریسیدن پشمی که می خواهند از آن چوقا درست کنند بسیار مشکل است. از بین کلی پشم اعلاء ترین ، نرم ترین و لطیف ترین الیاف آن را انتخاب می کنند و به دقت با صابون می شویند . زنانی که قصد ریسیدن الیاف چوقا را دارند ، ناخن شصت دست چپشان را مدتی بلند می کذارند . سوراخ کوچکی در ناخن بلند شده ایجاد کرده و پشم را از آن عبور می دهند و به شکاف یک دوک کوچک متصل می کنند . پشم در حد سوراخ ناخن از آن عبور کرده و با حرکت دورانی دوک تبدیل به نخ نازک و یکنواختی می گردد. برای پود چوقا همیشه از این نوع خامه استفاده می کنند. و در بعضی موارد تار آن را از پنبه می گیرند.
چوقا نوعی ساده بفت است و برای بافت آن از دار خوابیده استفاده می کنند . تکنیک بافت آن نیز همان تکنیک گلیم بافی است منتها خیلی ریز بافت است و تار و پود نازک دارد
· تاریخ بختیاری به قرن چهاردهم میلادی و دورهً زمامداری 200 ساله خوانین دورکی بر می گردد. هیچ تاریخ نگار حیات اجتماعی اقوام ایرانی نمی تواند اهمیت ایل بختیاری و انسجام و پیوستگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها را نادیده گیرد. ( به نقل از: خوانین و شاهان، فیلم مستند تحلیلی دربارهً بختیاریها، ساخته آر. گارت وایت ). آنچه در پی می آید بر گفته از کتاب " مورگان شوستر " است که از بختیاریها به عنوان مردمانی که برای احیاء مشروطیت جنگیدند یاد می کند: " .... سفارت روسیه دوباره مداخله کرد و با ارسال پیام تهدید آمیزی به سپهدار، در واقع از او خواست که از پیشروی به طرف تهران خودداری کند. در 16 ژوئن ( 26 خرداد )، 8 هزار نفر از مردان مسلح بختیاری روانه تهران شدند و پس از آن که با مشروطه خواهان در قزوین هماهنگ شدند، علیرغم تلاش های همه جانبهً سفرای روس و انگلیس برای جلوگیری از عزیمت آنها به سوی تهران، عازم پایتخت شدند. در دوم تیرماه قوای بختیاری به قم در 120 کیلومتری جنوب تهران رسیدند. سردار اسعد، سرکرده ایل بختیاری به تهدیدات روسها و یا انگلیسیها وقعی نگذاشت و ضمن اعلام این که شاه باید به خواسته های او رسیدگی کند به پیشروی خود ادامه داد. روسها برای ترساندن انقلابیون مشروطه خواه دستور سازماندهی قوای نظامی اضطراری خود مستقر در باکو را صادر کردند تا به منطقهً شمال ایران اعزام شوند. نیروهای شاه در این هنگام به 5000 نفر در پادگان سلطنت آباد و 1350 نفر در قشون قزاق محدود می شد. 800 نفر از قزاقها تحت فرماندهی سرگرد لیاخوف روسی در تهران مستقر بودند که از این تعداد 500 نفر در شمال و 300 نفر در جنوب تهران مستقر بودند و خود را آماده مقابله با قوای بختیاری می کردند. روز 13 تیر قوای دولتی مستقر در کرج تا شاه آباد در 16 کیلومتری تهران عقب نشینی کردند و روز بعد درگیری نسبتاً شدیدی بین آنها و ملیون در گرفت. قزاقهای ایرانی به فرماندهی سروان زاپولسکی به همراه درجه داران روسی به مصاف مشروطه خواهان رفتند و یک افسر ایرانی خود را از دست دادند، و سه نفر دیگر کشته و 3 نفر زخمی شدند. مشروطه طلبان نیز 13 نفر تلفات دادند. روسیه در این زمان قوای خود را از باکو به طرف ایران گسیل کرده بود. در روز 17 تیر، سه هزار نفر از آنها وارد خاک ایران شده بودند و در 30 تیرماه به قزوین رسیدند و به رهبران مشروطه خواه هشدار دادند در صورت ادامهً پیشروی به سوی تهران با نیروهای خارجی متشکل از روسها و انگلیسیها روبرو خواهند شد. تلاشهای دیگری هم برای ایجاد ترس و ارعاب در میان ملیون صورت گرفت که به هیچ وجه کارساز نیفتاد. در روز 19 تیر نزاعی بین قشون قزاق و مردان مسلح بختیاری در منطقه
بادامک" در 30 کیلومتری تهران رخ داد که چندان مهم و سرنوشت ساز نبود ولی بدنبال تداوم همین درگیری در روز 22 تیر ( 13 جولای ) بخشی از نیروهای ملی توانستند با اغفال قشون قزاق و نیروهای مسلح دولتی از خط دفاعی آنها بگذرند و در ساعت 6:30 صبح وارد پایتخت شوند. ملیون از نظر فرماندهی این عملیات خود را مدیون "اپریم خان" ارمنی میدانستند. در تمام روز درگیریهای خیابانی در تهران ادامه یافت. مردم با روی باز به استقبال قوای ملیون رفتند و روز 22 تیر را به عنوان روز رهایی خود جشن گرفتند. فردای آن روز سرگرد لیاخوف، فرمانده قشون قزاقها که نیروهایش در پادگان محاصره شده بودند طی پیامی به سپهدار، فرمانده قوای ملیون، شروط تسلیم قوای خود را اعلام کرد. ملیون در این مدت با نهایت خویشتن داری با نیروهای تحت محاصره عمل کردند. در روز 24 تیر، کل پایتخت به استثنای منطقهً مرکزی شهر در تصرف کامل مشروطه خواهان قرار گرفت. روز 25 تیر که فرا رسید محمد علی شاه با شمار انبوهی از محافظان و سربازان و خدمه خود به سفارت روسیه واقع در زرگنده پناهنده شد و از سلطنت کناره گیری کرد. شاه پیشتر موافقت وزیر مختار روسیه را در این زمینه جلب کرده بود. به محض اینکه محمدعلی شاه در سفارت روسیه جای داده شد پرچم های انگلیس و روسیه به صورت همزمان بر فراز ساختمان برافراشته شد. در همین حال، سرگرد لیاخوف، پس از تسلیم شدن خود و سربازانش پذیرفت از آن پس تحت فرماندهی قوای مشروطه خواهان وزارت جنگ دولت انقلابی عمل کند. در ساعات پایانی شب در کاخ بهارستان جلسه ای تشکیل شد و محمدعلی شاه به طور رسمی از سلطنت خلع و احمدمیرزا، فرزند 12 ساله اش به جای وی بر تخت نشست و مقرر شد عضدالملک، بزرگ خاندان قاجار، مدتی نیابت سلطنت را عهده دار شود. بنابراین در 25 تیر سال 1288، گویی حلقهً مفقوده در ایجاد نظام مشروطه در ایران پیدا شد و نیروهای مردمی با شجاعت و میهن پرستی و دلاوری توانستند در کوتاه مدت حکومتی را بر سر کار آورند که نماینده و معرف آنها باشد.
در ریشه یابی پیشینهً بختیاریها و مردمان ساکن زاگرس مرکزی با مشکلا تی چون نبود منابع نوشتاری کافی مواجه می شویم که امکان فهم و دریافت ما را از آنچه در یک هزار سال در این منطقهً مرتفع گشته کم می کند. بنابراین مجبور شده ایم برای پی بردن به هویت بختیاریها، و این که کجا و به چه شیوه ای زندگی می کنند و اصالتاً از کجا آمده اند به منابع و مراجع مختلف رجوع کنیم. در چنین پژوهشی به علوم و دانش هایی چون زبان شناسی، باستان شناسی، اساطیر و سایر ساخه های دانش و معرفت انسان نیازمندیم تا به کمک آنها کلید فهم تاریخ ایل بختیاری را بدست آوریم. در کتب و اسناد تاریخ باستان، به جز مواردی زودگذر، اشارات چندانی به ایل بختیاری نشده است. از قرن هیجدهم میلادی و به طور مشخص تر قرن نوزدهم به بعد است که در سفرنامه های اروپائیان و خاطرات ماًموران دولتی اعزامی به مناطق بختیاری نشین اطلاعاتی دربارهً آنها منتشر شد که تا حدودی فقر علمی و اطلاعاتی ما را نسبت به ایل بختیاری ،هر چند با مایه هایی از احساسات و رمانیسم، از بین برد.
"بختیار" در واژه به معنای کسی است که بخت و اقبال با او یار و همراه شده است. این واژه در دوران صفویه ( 880 - 1101 خورشیدی) به کسانی اطلا ق می شد که از مرتعی به مرتع دیگر کوچ می کردند. این احتمال هم ممکن است صادق باشد که در آن هنگام به رهبر یا سرکرده ای که او را " بخت یار" می دانستند اطلا ق شده باشد و به تدریج افراد گروه یا دسته ی او را "بختیاری" خوانده باشند. در مورد اصل و نصب بختیاری ها از سوریه و شامات وارد ایران شده اند. این نظریه با اشاراتی که در کتاب " تاریخ گزیده" به آن شده تا حدی اعتبار تاریخی دارد. ازدواج های بین قومی ترکان و ترکانی که از سوریه و شامات آمده بودند تا در این منطقه ساکن شوند صورت گرفته است ولی ایلات " لر" ریشه و منشاء خود را در دوره های باستانی می جویند. طبق افسانه دیگر بختیاریها از تبار کسانی هستند که در زمان ضحاک از ترس این که کشته شوند و مغز سرشان به مارهایی که بر دوش او روییده بودند داده شود، به این منطقه مهاجرت کردند. سرگذشت ضحاک و کاوه و باقی قضایا در شاهنامه فردوسی آورده شده است.
بختیار سرزمین افسانه ای ایران و دارای فلکلور بسیار غنی است. بختیاری بزرگترین و اصیل ترین قوم در میان اقوام متعدد ایران زمین به شمار می آیند. بختیاریها از نظر نژادی جزو تباره لرها هستند و گویش آنها نیز از قدیمی ترین و شناخته شده ترین گویش های زبان فارسی است. کوچ سالانه ایل بختیاری از مراتع و چراگاه های مناطق سردسیر استان چهار محال و بختیاری به طرف نواحی جنوب کشور یعنی، استان خوزستان بین 4 تا 6 هفته به طول می انجامد. این کوچ جابجایی جمعیتی بسیار گسترده و مثال زدنی از مقاومت زن، مرد، پیر و جوان به همراه هزاران راًس دام است که از 5 مسیر مختلف، سخت ترین و صعب العبورترین مناطق کوهستانی را پشت سر می گذارند تا به مراتع و چراگاه های جدید برسند. بختیاریها به دو گروه اصلی تقسیم می شوند : هفت لنگ و چهار لنگ. در میان این دو گروه هم تقسیم بندی های بسیار بیشتری وجود دارد. آمار دقیق تعداد بختیاریها مشخص نیست. طبق یک برآورد 450 هزار نفر بختیاری در کشور زندگی می کنند. نیمی از آنها کوچ نشین اند و بقیه به صورت استقرار یافته به کشاورزی مشغولند. روستای کاریاک، واقع در 120 کیلومتری جنوب اصفهان، که در آن رودخانهً کرشان، از ریزآبه های کارون، جاری است دو استان کهکیلویه و بویراحمد را از همدیگر جدا می سازد.
زندگی، به تنهایی یکی از جاذبههای بینظیر و چشمگیر منطقه بختیاری است. زندگی ایلی با الگوی سکونت و آداب و رسوم ویژه، مورد علاقه گردشگران داخلی و خارجی است. این جاذبه علاوه بر آن که بازدیدکنندگان عادی را به سوی خود جلب میکند، میتواند مورد توجه دانشجویان و دانش پژوهان علوم اجتماعی و انسانی قرار گیرد .
یکی از دیدنیهای جالب توجه استان چهارمحال و بختیاری کوچ ایل بختیاری است. اگر چه در دهههای آغازین قرن حاضر گروههای بسیاری از ایل بختیاری نیز همانند سایر ایلات و عشایر ایران ” تخته قاپو“ (یکجانشین) شدند، اما هنوز هم بخشی از ایل، کوچرو و متحرک است. کوچروهای بختیاری، زمستان را در دشتهای شرق خوزستان و تابستان را در بخشهای غربی منطقه چهارمحال و بختیاری به سر میبرند. آنها هر ساله از اواخر اردیبهشت ماه از پنج مسیر گوناگون همراه با مبارزهای خستگی ناپذیر با سختیهای طبیعت، ضمن عبور از رودخانهها، درهها و پشت سر گذاشتن بلندیهای زرد کوه در مناطق معینی از دامنههای زاگرس پراکنده میشوند و قریب سه ماه در این منطقه میمانند و با چرای دامها در مراتع سرسبز به رمهداری سرگرم میشوند. نحوه معیشت و زیست، الگوی سکونت و باورها، سنتها و آداب و رسوم از جمله جاذبههای دیدنی این شیوه زندگی است. به مسیرهای کوچ در اصطلاح ایلراه میگویند که شامل ایلراههای دزپارت، تاراز، هزارچمه، کوه سفید و تنگ فاله است .
قالیها و دست بافتههای بختیاری در تمام جهان مشهور و بازار خوبی دارند. همچنین بختیاری سرزمین شیرهای سنگی است که نخستین بار توسط محسن فارسانی مورد مطالعه علمی قرار گرفتند. وی همچنین فیلم مستندی در باره شیرهای سنگی به نام «برد شیر» ساختهاست. همچنین بایستهاست در راستای حفظِ ضربالمثلهای بختیاری نیز تلاشهای سودمند بیشتری صورت گیرد تا این میراث تجربی گذشتگان نیز برای آیندگان برقرار ماند.
مراسم سوگوار:یکمراسم سوگواری در میان بختیاریها اهمیت خاصی دارد و همراه با مراسم پرسوز و گدازی برگزار میشود که احتمالاً نشانه انس و الفت و همبستگی ژرفی است که میان آنها وجود دارد. این اهمیت هم در عزاداریهای مذهبی و هم در عزاداریهای خصوصی به بارزترین شکل مشهود است.
برگزاری مراسم عزاداری خانوادگی نیز جالب توجهاست. در ایل بختیاری وقتی کسی فوت کند، ایل یکپارچه غرق غم و ماتم میشود و لحظهای صاحب عزا را رها نمیکنند. چوقا از تن بیرون میکنند و لباس سیاه میپوشند. بعد از غسل متوفی، سید همراه ایل، سید پیر شاه یا سید امامزادههای اطراف مسیر و مکان کوچ و استقرار را خبر میکنند تا بر مرده نماز میت بگذارند و سپس مرده را به خاک میسپارند. خاک که گودی گور را پر کرد، مردها در فاصله دور میایستند و زنهای ایل به دور گور حلقه میزنند، گریه سر میدهند و همراه با مرثیه که گاگریو گفته میشود به شرح حال زندگی مرده میپردازند. در این هنگام تُشمالها آهنگ غم انگیزی به نام چپی مینوازند. بعد از این مراسم خیرات شروع میشود. صاحب عزا چادر سیاهی بر پا میکند، مردم ایل تیره به تیره، طایفه به طایفه، برای دلداری صاحب عزا میآیند و سرباره میآورند. سرباره مخارج عزاداری صاحب عزا را کاهش میدهد. این مراسم تا یک سال به طول میانجامد، چرا که شاید تیره یا طایفهای در مسافتهای دور باشد و یا امکان حضور به موقع پیدا نکرده باشد.
وقتی کلانتر یا یکی از سرشناسان ایل بمیرد نیز مراسم خاصی انجام میشود. بدین ترتیب که زین و برگ اسب یا اسبانی را با پارچه سیاه میپوشانند و بر گردن اسب نیز پارچههای رنگین که یک سر آن بر زین و سر دیگرش روی پیشانی اسب است به بند دهنه میبندند، سپس اسب را در حالی که دهنه آن به دست یک نفر است در محوطه امامزاده میگردانند. این پارچه را «یال پوش» میگویند. چوقا و تفنگ متوفی را نیز روی اسب میبندند. بختیاریها معمولاً بر سر مزار جوانان، پهلوانان و بزرگان خود شیر سنگی قرار میدادهاند.
عزاداری برای ائمهاطهار به ویژه در ماه محرم همانند همه? نقاط ایران باشکوه برگزار میشود. شیوه اجرای مراسم تقریباً همانند سایر نقاط ایران است. دستههای زنجیرزنی، سینهزنی و حضور در مراسم مساجد و تکایا از جمله جلوههای برگزاری اینگونه مراسم است.
گویش بختیاری:
گویش بختیاری یکی از گویشهای لُریتبار یعنی از دسته جنوب باختری زبانهای ایرانی است. گویشها و زبانهای لُریتبار عبارتاند از فیلی، لکی، بختیاری، لری جنوبی، و کومزاری.
همواره در زمانهای گذشته، دیوارهای بلند و دشوار گذر زاگرس مانع از نفوذ اقوام مهاجم به درون منطقه? بختیاری بودهاست. بنابراین زبان ایل بختیاری تا قبل از گسترش رسانههای همگانی و مدارس ملی تقریباً دستنخورده و بکر مانده بود اما امروزه براثر آسانی ارتباط با شهر و پایتخت، گویش بختیاری نیز مانند لهجهها و گویشهای دیگر به سرعت در حال دگرگونی و نزدیک شدن به فارسی رایج است.
نسل امروز بختیاری (بهویژه ساکنین شهرها و اسکانیافتگان) در طول کمتر از نیم قرن نه تنها خیلی از اصطلاحات و واژههای پنجاه سال پیش بختیاری را استفاده نمیکنند؛ بلکه معنای آنها را نیز نمیدانند و یا فراموش کردهاند. گفته میشود در طی سالهای گذشته که بختیاریها بسوی شهرنشینی و پراکندگی رفتهاند در حدود دوهزار واژه کهن از آنان نابود شدهاست.
برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش طوایف لر بزرگ از بختیاری نام بردهاست طایفهای که ظاهراً بعدها قدرت و شوکت بیشتری یافته و سرانجام اکثر منطقه لر بزرگ با همان نام بختیاری شناخته شدهاست .
بختیاری نام یکی از قومهای بزرگ منتصب به لر ایران معروف به لر بزرگ است که در زمان حکومتهای ملوک الطوایفی اتابکان لر در محدودهء حکومتی آنان حضور داشته اند، از اینرو آنان را لر بختیاری نیز می نامند. ایشان در زاگرس میانی سکونت دارند . لر کوچک نیز تقریباً ساکنین لرستان و ایلام امروزی هستند. در دورههای هخامنشی تا ساسانی، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بود. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای کنونی (از همدان تا گلپایگان) با نام سرزمین وحکومت اتابکان لرستان تا مرز اتابکان فارس بصورت حکومتی خود مختار تا پنج قرن(ازسال 506 تا 1006 هجری قمری) اداره میشد که حاکمان این دوره با نام اتابکان لرکوچک شناخته میشدند. خرم آباد مرکز حکومت اتابکان لر کوچک و ایذه مالمیر مرکز حکومت اتابکان لر بزرگ بوده است.
هر چند بنا بر مستندات مکتوب ادعا می شود که در روزگار صفوی نام بختیاری از واژه? بختیاروند که یکی از طایفههای مهم این منطقه بود بر روی لر بزرگ نهاده شد ولی با این حال منابع تاریخی در اوایل سده? هشتم نام بختیاری را نیز متذکر شدهاند.[1] به نظر می رسد با چنین اختلافی می بایست با نظری عمیقتر، قوم شناسی ایران، بخصوص اقوام ایرانی قبل از اسلام را مورد بررسی قرار دهیم.
با توجه به فرضیهء تولد کوروش در انشان (ایذه مالمیر امروزی) و همچنین سنگ نوشته ای منتصب به وی که در شوش کشف گردیده، وی یادآوری می کند که قصد دارد بر سر راه خود از هگمتانه به شوشا با مردمان باختری دیدار نماید و از اوضاع آنان مطلع گردد. بنابر این منطقی به نظر می رسد که منطقه باختری ها فی مابین همدان و شوش امروزی باشد نه در باکتریا (افغانستان) و یا بین النهرین (عراق). ونیز حضور شهرستان پارسان (فارسان امروزی)و یا منطقهء ایزدجی (میزدج امروزی) و یا روستای پیل آباد (فیل آباد امروزی) که محل پرورش و نگهداری فیلهای جنگی بوده است حکایت از آن دارد که این منطقه بخشی از سرزمین پارس بنام پارس باختری می باشد، از اینرو می توان نتیجه گرفت که واژهء بختیاری همان تغییر یافتهء کلمهء باختری است و بختیاری ها نیز بازماندگان دودمان هخامنشی باشند. بنظر می رسد قوم بختیاری به لحاظ نژادی بازماندهء اقوام پارس و قوم لر (که ممکن است بر گرفته از نام لی لی بی ها دیگر قوم قدیمی ساکن در این منطقه باشد) بازماندهء سکا ها، دیگر قوم آرایایی منطقهء شمال ایران باشند. حضور طایفهء سکوند در لرستان دلیلی بر این مدعی است. رومن گیرشمن باستانشناس سرشناس فرانسوی مینویسد «من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشتهام مگر اینکه تمدن عیلامی را یافتهام».
در اوایل پادشاهی فتحعلیشاه قاجار، بختیاری جزء خاک فارس بود و رود کارون جداکننده? فارس و عراق عجم بهشمار میآمد. از سال 1252 قمری بختیاری گاهی جزء فارس و گاهی جزء حکومت خوزستان بود.
بختیاریها در طول تاریخ منطقه همواره حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی موثری داشتهاند، بهویژه حضور ایشان در انقلاب مشروطه بسیار برجستگی دارد. نخستین کسی که تلاش در مستند کردن تاریخ بختیاریها کرد و در مورد آنان کتاب نوشت سردار اسعد بختیاری است که در کتاب تاریخ بختیاری به شمهای از گذشته بختیاریها و سایر لرها اشاره کردهاست.
بختیاریها در استانهای چهارمحال و بختیاری و خوزستان و اصفهان و قسمتهایی از لرستان ساکن هستند.چهارمحال و بختیاری شامل محلهای لار ، کیار ، میزدج ، گندمان و سرزمینهای بختیاری می باشد.
منطقه لار از طرفی شهر فرخشهر (قهوه رخ و یا در گویش محلی قفه رخ) تا روستای سودِجان (سودِگان) و از طرفی دیگر روستای مصطفی آباد تا روستای بارده را در بر می گیرد. (شهرهای فرخشهر،شهرکرد، سامان، بـِن، سورشجان، هفشجان و روستاهای مصطفی آباد، هارونی، سودِجان، پیربلوط، ارجنک، زانیون، چالشتر، هرچگان و بارده).
منطقه کیار (که از کوه کلار از ایل دورَکی گرفته شده) از طرفی روستای دهنو(بعد از دستگرد) تا روستای دستنا و از طرفی دیگر گهرو تا روستای خراجی را در بر می گیرد. (شهر شلمزار و روستاهای دهنو، دستگرد، دزک، سرتیش نیز، دستنا، گهرو، تشنیز، شاپورآباد، قلعه تک، خراجی، ).
منطقه میزدج (ایزدجی) از طرفی روستای جونقان (گین ِکان) تا روستای باباحیدر و از طرفی دیگر بعد از روستای مصطفی آباد، تنگهء پردنجان (پردنگان) تا روستای گوشه را در بر می گیرد. (شهرستان فارسان، شهر جونقان و روستاهای راستآب، چلیچه، پردنگان، گوجان، ده چشمه، کُرون، چوغاهست، گوشه، باباحیدر، چوبین، فیل آباد، عیسی آباد).
منطقه گندمان از طرفی شهر فرادمبه تا روستای گِردِبیشه و از طرفی دیگر روستای قلعه ممی کاه تا نزدیک دهاقان اصفهان را در بر می گیرد. (شهرستان بروجن، شهرهای گندمان، فرادمبه و بلداجی و روستاهای قلعه ممی کاه، گردِبشه).
سرزمینهای بختیاری از طرفی شهر سمیرم در استان اصفهان تا شهر درود در استان لرستان و از طرفی دیگر از شهرستان رامهرمز در استان خوزستان تا شهر داران در استان اصفهان را در بر می گیرد. سرزمینهای بختیاری به دو بخش ییلاقی و قشلاقی تقسیم می شود. محل سکونت ییلاق و قشلاق ایل چهارلنگ به دو بخش تقسیم می گردد. بخش ییلاقی یکی در محدوده ء شهرستان فریدن تا شهرستان درود و دیگری از شهرستان سمیرم تا لردگان می باشد. بخش قشلاقی نیز یکی در محدوده ء شهرستان دزفول (که متعلق به ساکنین بخش فریدن و درود) و دیگری در محدوده ء شهرستانهای ایذه و رامهرمز (متعلق به ساکنین بخش سمیرم و لردگان) می باشد. مرکز منطقه ییلاق یکی آخوره (فریدون شهر امروزی) و دیگری سمیرم و مرکز منطقه قشلاق یکی ایذه و دیگری رامهرمز بوده است. خوانین ایل چهارلنگ در بخش ییلاقی در منطقه ء آخوره (فریدون شهر) و در بخش قشلاقی در محدوده ء ایذه بوده است.
محل سکونت ایل هفت لنگ در بخش ییلاقی در محدوده ء شورآب، تنگه گزی و دامنه های زرد کوه تا اَردَل به مرکزیت شهرستانهای کوهرنگ(چلگرد) و اردل و در بخش قشلاق در محدوده ء اندکا و مسجد سلیمان امروزی به مرکزیت اندکا می باشد. در تاریخ معاصر (دوران قاجار) خوانین ایل هفت لنگ بختیاری که از قدرت و شوکت بیشتری برخوردار شده بودند، در منطقه ء ییلاقی، چوغاخور و در منطقه ء قشلاقی، ایذه و قلعه تـُل را مقر حکومتی خود قرار داده بودند.
برای آشنایی بیستر با این قوم طوایف ایل بختیاری را مطالع فرمایید.
بختیاری همراه با سنتها و شیوههای خاص